حبیبی نه ابیبی؟؟؟؟
یکی دو روز بود از مهد که میومدی خونه هی میگفتی حبیبی حبیبی اینقدر هم قشنگ و واضح میگفتی که کلی کیف میکردیم فکرم میکردیم که فامیل یکی از بچه ها یا کادر مهد باشه بعد چند روز بابایی از مدیر مهد پرسید حبیبی کیه اینجا؟؟؟؟ خانم مددیر هاج و واج مونده بود که ما حبیبی نداریم!!!! ما هم گفتیم نکنه پسرمون دوست خیالی پیدا کرده؟؟؟ ولی فرداش که باباجون میخواست تو رو از مهد بیاره خونه خانم مدیر با کلی خنده گفته که کشف کردیم حبیبی چیه؟؟ تو به ابمیوه میگی ابیبی که ما فکر کردیم میگی حبیبی گویا از اونجایی که علاقه شدیدی به ابمیوه داری یکی از دوستات ابمیوه اورده بود و تو هم میخواستی و هی گفتی ابیبی ابیبی قربون حرف زدن تو بشم من خیلی حرف زدنت تقویت شده هرشب اقاجو...
نویسنده :
مامان نرگس
10:01